بسم الله الرحمن الرحیم

 

آیا اسرائیل و فلسطین نابودشدنی اند؟

تحقیقی منصفانه به استناد آیات قرآن و واقعیت های میدانی

 

از آغاز نزاع میان اسرائیل و فلسطین تا کنون سه طرح ارائه شده است:

طرح اول :

سال ها است که برخی گروه های فلسطینی و نیز بعضی از سرانِ نظامی یا سیاسی جمهوری اسلامی ایران بر طبلِ محو شدنِ اسرائیل می کوبند. این امر اخیراً نیز افزایش یافته است و افرادی که از دور دستی بر آتش دارند، می گویند اسرائیل از روی کره زمین محو می شود. یا شعارهایی نزدیک به این داده می شود و با فریادِ بلند آن را اعلام می کنند.

طرح دوم :

درست در مقابلِ این تفکر، سرانِ اسرائیل هم شعارِ دیگری سر می دهند. آنها شعار تشکیل یک کشور بزرگ یهودی می دهند؛ یعنی کشوری که تمام اختیارات با اسرائیل باشد و فلسطینی ها مانند انسان های درجه دو و سه، تحت سیطره اسرائیل با خواری و ذلت زندگی کنند. این دو طرز تفکرِ ناصواب در مقابلِ هم قرار گرفته و مع الاسف سبب آتش افروزی میان اسرائیل و فلسطین شده است. در این تقابل، خونِ بسیاری از مسلمانان و یهودیان هم ریخته شده است. نمونه بارز و جانسوزِ آن، همین درگیری های اخیر در اسرائیل و غزه است.

به نظر می رسد این دو طرح، محکوم به شکست است. از قضا از نظرِ آیاتِ قرآن کریم و هم از نظر میدانی و واقعیتِ خارجی، قدرت و حکومتِ اسرائیل تا قیامت برقرار است و محوشدنی نیست و از آن طرف نابودی فلسطین هم با واقعیت های خارجی و میدانی سازگاری ندارد و قطعاً تحقق یافتنی نیست. تنها راه حل و نجات در این معمای کور و ویرانگر، تأسیس دو کشور مستقل است. دو کشوری که تحت نظارتِ سازمان ملل و با حضور کشورهای اسلامی اداره شوند. به این وسیله هر دو ملت در کنار هم زندگی شرافتمندانه ای داشته باشند. البته این نکته را باید بیان کرد که قومِ یهود طبق بعضی آیات قرآن ـ که اشاره خواهد شد ـ چون دارای روحیه لجاجت و سنگدلی و قساوتِ قلب هستند، همواره در طول تاریخ در رنج و ناآرامی و دغدغه های روحی ـ روانی خواهند بود. اما سخنِ ما در این مقاله در خصوصِ شعارِ محوِ اسرائیل است که می کوشیم منصفانه و به دور از تعصب، با استنادات به آیات قرآن و حقیقت میدانی، این موضوع را مورد تحلیل قرار دهیم و ادلّه ی خود را بیان کنیم.

دو دلیل بر عدم امکان محو یهود (بنی اسرائیل)

دلیل اول؛ آیاتِ قرآنی

بعضی آیات قرآن در مورد قوم یهود و بنی اسرائیل است، اما از میان آن آیات به نظر اینجانب، شش آیه معطوف به این موضوع است :
1 . بقره، آیه 109 : « وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (بسیاری از اهل کتاب آرزو ـ دوست ـ دارند شما را از ایمان، به کفر برگردانند به سبب رشک و حسدی که در نفس خود بر ایمانِ شما می برند بعد از آنکه حق بر آنها آشکار گردید، پس ـ اگر ستمی از آنها به شما رسید ـ در گذرید و نسبت به آینده از آن ها اعراض کنید و روی گردان باشید تا هنگامی که فرمان خدا برسد، که البته خدا بر هر چیز قادر و تواناست)
2 . مائده، آیه 13 : ” فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ” (پس چون قوم یهود پیمان شکستند، آنان را لعنت کردیم و دلهایشان را سخت گردانیدیم ـ که دیگر موعظه در آن اثر نکرد ـ کلمات خدا را از جای خود تغییر می‌دهند و از آن کلمات که به آن‌ها پند داده شد نصیبِ بزرگی را از دست دادند. و دائم بر خیانتکاری آن قوم مطلع می‌شوید جز قلیلی از ایشان ـ که ایمان دارند و نیکوکارند ـ پس تو از گذشته آنها درگذر و نسبت به آینده آن ها روی گردان باش، که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد)

برداشت از دو آیه فوق این است که اکثر قوم یهود، لجوج و قسی القلب هستند. قرآن در این دو آیه می فرماید: “وَ اعفُوا وَ اصفَحُوا” و “و اعفُ وَ اصفَح” گذشته (و کارهای بد) آن ها را ندیده بگیرید و نسبت به رفتار بدِ آن ها در آینده اعراض کنید و روگردان باشید. این یک دستور کلی و دائمی است. خصوصاً در آیه دوم که می فرماید: «لاتَزال تَطَّلِعُ عَلی خائِنَه مِنهُم» که همیشه و دائما بر خیانتشان آگاهی خواهید داشت، و دائمی بودن آن، مؤید است به ذیل آیه «حَتی یَأتی اللهُ بأمرِه». احتمال دارد مراد از انجام امرِ خدا، فرمانِ حکومتی باشد. نظیر آیه «اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسولَ وَ اُولوا الأمرِ مِنکُم» و حکومتِ پروردگار در قیامت که آغازِ آن با ظهور حضرت حجت بن الحسن ــ عجل الله تعالی فرجه ـ محقق می شود و نیز مؤید به «اِنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیٍ قَدیر» که در ذیل آیه است، می باشد. تنها قدرتِ اوست که قیامت را به پا می کند و مقدمه آن، آمدن امام زمان است برای نجاتِ عالمیان، و از عهده دیگران خارج است. پس وجود قوم یهود در طول تاریخ باقی خواهد بود و امکان نابودی آنان علی الظاهر میسّر نمی باشد.

3 . اعراف، آیه 167 : “وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ…” (ای پیامبر به خاطر بیاور زمانی که پروردگارت اعلام داشت بر این قوم یهود عده ای را مسلّط می کند که به طور مداوم تا روز قیامت آن ها را مورد عذاب و ناراحتی قرار دهند)
برداشت از آیه این است: درست است که قوم یهود تاقیامت در عذاب و رنج به سر خواهند برد، ولی حکایت از بقای آن ها تا روزِ قیامت دارد. حتی به نظر می رسد دلالت بر حکومت آن ها هم دارد.

4 . مائده، آیه 51 : “يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ” (ای اهل ایمان، یهود و نصاری را به عنوان والی و سرپرست نگیرید. آنان بعضی ولیّ و سرپرستِ بعضی دیگرند، و هر که از شما مؤمنان، آنها را ولیّ و سرپرستِ خود قرار دهد، به حقیقت از آنها خواهد بود؛ همانا خداوند ستمکاران را هدایت نخواهد کرد.)
برداشت از این آیه، مشتمل بر دو نکته است:

نکته اول: واضح است که بر هیچ حاکمِ مسلمانی جایز نیست یهود و نصاری را برای خود سرپرست و فرمانروا قرار دهد وگرنه از ستمگران خواهد بود. امیدواریم در طول تاریخ، کشور ما از سلطه یهود و نصاری و دیگر قدرت های غیر الهی مصون بماند.

نکته دوم: از محتوای آیه استفاده می شود، یهود و نصاری در طول تاریخ دارای قدرت و هیمنه ظاهری هستند. به همین دلیل است که قرآن به حاکمانِ اسلامی اخطار می دهد فریب نخورند و تحت سلطه اینان درنیایند. دلیل قدرتمند بودنِ قوم یهود این است که اگر قدرتِ ظاهری نداشته باشند، نهی از ولایت پذیری آن ها لغو خواهد بود. پس، از این آیه هم برداشت می شود، یهود و نصاری برای همیشه تاریخ در مَسند قدرت خواهند بود و نابودی آنان به حسب فهم از این آیه میسور نیست.

5 . اسراء، آیه 104 : “وَقُلْنَا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ اسْكُنُوا الْأَرْضَ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنَا بِكُمْ لَفِيفًا” (و بعد از آن ـ هلاکت فرعون ـ بنی اسرائیل را فرمان دادیم که در آن سرزمین ـ بیت المقدس، مصر و… ـ ساکن شوید تا از آن پس که وعده آخرت فرا رسد همه شما را باز جمعاً مبعوث گردانیم.)

آیه فوق به صراحت دلالت دارد که قوم بنی اسرائیل بعد از نابودی فرعون به فرمانِ خدا در مصر و بیت المقدس ساکن خواهند شد. این سکونت تا روزِ قیامت هم ادامه دارد. به قرینه “فاِذا جاءَ وَعدُ الآخِره” تا زمانی که وعده آخرت داده شود و مقدمه آن ظهور حضرت حجت ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ است.

جالب این که از آخرِ همین آیه “جئنا بِکُم لَفیفا” آمده که به صورتِ گروهی محشور خواهند شد و این نکته دلالت دارد بر بقای قوم بنی اسرائیل و به نحوی بیان گر حکومتِ بنی اسرائیل است.

در مجموع این پنج آیه، به خوبی روشن می شود که بنی اسرائیل در سرزمینِ خود یعنی بیت المقدس تا قیامت به صورت یک حکومت باقی خواهند ماند. در ضمن چون سبب آزار و اذیتِ دیگرانند، همواره در رنج و ناآرامی و دغدغه های روحی ـ روانی به سر می برند.

اما یکی از آیات، به حسب ظاهر غیر از برداشت های گذشته را می رساند. به آن نیز می پردازیم و به عنوان ششمین آیه بیان می کنیم.

6 . اسراء، آیات 4 ـ 8 : “وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا… وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيرًا” (و در کتاب خبر دادیم و چنین مقدر کردیم که شما بنی اسرائیل دو بار حتماً در زمین فساد و خونریزی می‌کنید و تسلط و سرکشی سخت ظالمانه می‌یابید. پس هنگامی که وعده نخستین فسادانگیزی و طغیان شما فرا رسد، بندگان سخت پیکار و نیرومند خود را بر ضد شما برانگیزیم، آنان لابه لای خانه ها جستجو می کنند؛ و یقیناً این وعده ای انجام شدنی است. سپس پیروزی بر آنان را به شما باز می گردانیم و شما را به وسیله اموال و فرزندان تقویت می کنیم، و نفرات شما را بیشتر می گردانیم اگر نیکی کنید به خود نیکی کرده اید، و اگر بدی کنید به خود بدی کرده اید. پس هنگامی که وعده دوم فرا رسد، تا شما را غصه دار و اندوهگین کنند و به مسجد درآیند، آن گونه که بار اول درآمدند تا هر که و هر چه را دست یابند، به شدت در هم کوبند و نابود کنند… تازه این مجازات در دنیا است و ما جهنم را برای کافران زندان سختی قرار داده ایم.)

به نظر می رسد این آیات مخالفتی با برداشتِ ما از آیاتِ قبل ندارد. زیرا موضوعِ اصلی که دو حمله و دو شکست اسرائیل و با دو پیروزی برای قوم یهود خواهد بود، قطعی است. ولی نه زمانِ شکست و نه زمان پیروزی و نه زمان حمله کنندگان هیچ کدام در آیات معلوم نیست. از این رو بین مفسران و مورخان درباره زمان حمله کنندگان و زمانِ پیروزی ها اختلافِ آراء وجود دارد. برخی بر این قولند که شکستِ اسرائیل در نوبت اول، قبل از تاریخِ اسلام ـ 600 سال قبل از میلاد ـ به دست «بخت النصر» یکی از پادشاهان ستمگر و قدرتمند بابل بوده که بنی اسرائیل بعد از آن که از دستورات او سر باز زدند و عصیان کردند به آن ها حمله کرد و شهرهایشان را در هم کوبید و حتی مسجد الاقصی را ویران و تورات را به آتش کشید و عده ای را کشت و افراد کمی از آن ها باقی ماندند. بسیاری را نیز اسیر کرده و به بابل تبعید نمود تا بعد از مرگ بخت النصر، یعنی حدود 450 سال قبل از میلاد مسیح، کوروش پادشاه ایرانی بابل را فتح کرد و به اسرای بنی اسرائیل ترحم نمود و اجازه داد دوباره به وطن خود بازگردند و در بنای مسجد الاقصی آن ها را یاری نمود و به “عزرا” یکی از کاهنان یهود اجازه داد تا تورات را بر ایشان بنویسد. این خلاصه ای از حمله اول و پیروزی بعد از آن بود.

نوبت دوم که یهود و بنی اسرائیل بعد از طغیان و ستمگری مورد حمله قرار گرفت و بیت المقدس ویران شد و مردمش خوار و ذلیل شدند؛ یک صد سال قبل از میلاد مسیح و به دستور قیصر روم «اسپانوس» توسط وزیرش «طرطوز» و یا «انطیانوس» بوده است و با گذشت زمان تا حکومت خلیفه دوم (عمر بن خطاب) که آن سرزمین به وسیله مسلمانان فتح شد، یهودیان موفق شدند بیت المقدس را پس بگیرند و از نو بسازند. طبق این نقل هر دو حمله و پیروزی به قبل از اسلام و اوایل اسلام می رسد. (رجوع شود به تفسیر المیزان ج 13، ذیل آیات 4 ـ 8 سوره اسراء ؛ تفسیر فخررازی ج 20، ص 104 ؛ تفسیر نمونه، ج 12، ذیل آیات 4 ـ 8 سوره اسراء ؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 7، پاورقی ص 209)

بعضی دیگر از مفسران مثل سید قطب (تفسیر فی ظلال، ج 5) این دو شکست و پیروزی قوم یهود را که در آیات فوق آمده است مربوط به بعد از اسلام دانسته اند.

یکی بعد از فساد یهود و پیمان شکنی در آغاز اسلام بوده (خیبر) که مسلمانان به فرمان پیامبر اسلام بر ضد آنان قیام کردند و یهود را از سرزمین خود بیرون راندند. دیگری مربوط به قیام نازی ها به ریاست هیتلر بر ضد یهود بوده است. البته این دو قیام منطبق با آیات قرآن کریم نیست، زیرا در هیچ یک از این دو حمله، فاتحین داخل بیت المقدس نشدند و ویرانی به وجود نیامده است، پس این احتمال ضعیف است.

قولی هم بر این عقیده است که این دو حادثه به رویدادهای بعد از جنگ جهانی دوم و تشکیل حزبی به نام “صهیونیسم” و تشکیل دولتی به نام “اسرائیل” در قلب ممالک اسلامی مرتبط است. و منظور از فساد اول، بعد از تشکیل حزب صهیونیسم و تشکیل دولت اسرائیل و برتری جویی آنها است و منطور از پیروزی مسلمانان آن است که مسلمانان دست به دست هم دادند و آن ها را به کلی از بیت المقدس و قسمتی از شهرها و روستاهای فلسطین بیرون راندند و قدرت یهود را درهم کوبیدند و نفوذ یهود از مسجد الاقصی را به کلی قطع کردند. و مقصود از فساد دوم هجوم بنی اسرائیل به اتکای نیروهای استعماری و اشغال سرزمین های اسلامی و گرفتن بیت المقدس و مسجد الاقصی است. بنابر این احتمال، مسلمانان باید در انتظار پیروزی دوم بر بنی اسرائیل باشند، این همان چیزی است که سبب شده برخی بر این باور باشند که باید منتظر روزی باشیم که مسلمانان بیت المقدس را برای بار دیگر از وجود یهودیان پاک کنند و اسرائیل را محو نمایند.
تنها دلیلی که بر تایید احتمال آخر می توان گفت، یک روایت بدون سند و مجمل وبدون توضیح است: “و روی بعض اصحابنا قال: کنت عند ابی عبدالله جالساً اِذ قَرا هذه الایه: فاذا جاء وعد…، فقلنا جعلنا فداک، من هولاء؟ فقال: ثلاث مرات، هم و الله اهل قم” (بحار الانوار، ج 60، ص 216)

این روایت اصلا سند ندارد تا ببینیم معتبر است یا غیر معتبر، و دلالت آن هم واضح نیست، زیرا به طور مبهم آمده “مردم قم”. حال این مردم قم اگر فقط مردم قم باشند که معنی ندارد زیرا مردم قم نه حکومت جداگانه ای از ایران دارند و نه قدرتی، اگر مراد مردم ایران باشند چرا نام مردم ایران نیامده است؟! به علاوه در چه تاریخی مردم قم آن ها را نابود می کنند؟! این هم در روایت نیامده و شاید زمانی باشد که حضرت حجت ـ عجل الله تعالی فرجه ـ ظهور کنند، پس روایت ناظر به زمان ظهور و مقدمه قیامت است. لذا نمی توان آیات قران را با مثل این گونه روایات تبیین کرد.

با توجه به این احتمالات متناقض و اقوال مختلف در فهم آیات مورد ششم، که نه مستند به دلیل محکمی است و نه برداشت از روایت معتبری است، نباید با استناد به این آیه بگوییم اسرائیل محو شدنی است و آن هم در زمان و روزگار ما. به نظر این جانب آیات ششم از آیات متشابه است و باید علم آن را به اهلش ـ که ائمه معصومین علیهم السلام هستند ـ واگذاشت. بر همین اساس باید برداشت ما از آیات قران کریم همان پنج آیه اول باشد که بعضاً به وضوح بر باقی ماندنِ حکومت بنی اسرائیل در بیت المقدس دلالت دارد و امتِ اسلام که معتقد به آیاتِ قرآن هستند باید همواره تلاش کنند مانعِ درگیری ها بین اسرائیل و فلسطین شوند. و علی الظاهر باید فکر این که اسرائیل محو و نابود شدنی است را از سر بیرون کنند. البته اگر اسرائیل زحمتی برای مسلمین ایجاد کند، باید همه مسلمانان دست به دست هم دهند و در مقابلِ آنها بایستند.

دلیل دوم؛ واقعیت های بیرونی بر بقای اسرائیل

با صرف نظر از آیاتی که ذکر شد، باید گفت اسرائیل محو شدنی نیست، و واقعیت های بیرونی و جهانی نیز بر بقای اسرائیل حکم می کند. نابودی اسرائیل حسب ظاهر امکان پذیر نیست. اگر چه حکومت آن ها ظالمانه تشکیل شده است. اما سال هاست که این کشورِ غاصب، از سوی سازمان ملل به رسمیت شناخته شده و دارای جمعیت، دولت، ارتش و امکانات اقتصادی و علمی فراوان دیگری است. اکثر قریب به اتفاق کشورهای غیر مسلمان و بسیاری از کشورهای مسلمان با آن رابطه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی دارند. لذا محو و نابودی آن با واقعیت های بیرونی، همخوانی ندارد.

ممکن است بعضی طرفدارانِ محوِ اسرائیل بگویند که منظورِ ما از محو و نابودی اسرائیل، صهیونیست ها هستند و قصد ما به دریا ریختن یهودیان و راندن اسرائیلی ها از این سرزمین نیست؛ بدین صورت که اسرائیل با «رفراندوم» محو شود. یعنی همه مردم ساکن در اسرائیلِ کنونی، از مسلمان و یهودی و مسیحی، همگی با شرکت در یک «همه پرسی»، سرنوشتِ خود را معلوم کنند. حتماً نتیجه قطعی این همه پرسی هم آن است که مسلمانان به علت کثرت جمعیت برنده خواهند شد و کشور واحدِ فلسطینی برقرار می گردد.

پاسخِ ما این است که این گونه رفراندوم نه تنها شدنی نیست، بلکه هرگز نزاع کهنه و سابقه دار و خونین بین فلسطین و اسرائیل را حل نمی کند؛ چون یهودیان و مسلمانان با دو هویتِ کاملاً مستقل و بدون هیچ وجه اشتراکی در این سرزمین زندگی می کنند. قطعاً پس از رفراندوم و بر فرض پیروزی مسلمانان، دوباره زخم های کهنه، سر باز می کند و کینه های چندین ساله بر می گردد. بالأخره، یهودیان هم اکنون در فلسطین، جمعیت قابل توجهی دارند و حتما پس از رفراندوم در مناصبِ حکومتی و اداره دولت و مدیریتِ استان ها و فرمانداری ها، سهمی خواهند داشت. با این فرض، اینان هیچ گاه با هم به تفاهم نخواهند رسید و نزاع های دائمی باز می گردد و آش همان است و کاسه همان.فرضاً اگر چنین رفراندومی برگزار شود و نتیجه آن پیروزی مسلمانان در رأی گیری باشد، باعث خشنودی ماست؛ ولی ریشه نزاع را نمی خشکاند. پس تنها راه حل، طرح سوم یعنی تأسیس دو کشور است.

طرحِ سوم :
راه سومی را باید در پیش گرفت. راهی که در مقابلِ آن دو راهِ تنش زای سابق است. راه حل سوم همان است که به «راه حل دو کشوری» مشهور شده است. به این معنا که اسرائیل و فلسطین، سرزمین موجود را میان خود، تقسیم کنند و هر کدام کشورِ مستقلی با مرزهای مشخص و هویتِ کاملا جداگانه ای داشته باشند. این راه حل را سازمان ملل، در سال 1947 در قطعنامه 181 مجمع عمومی سازمان ملل که به طرح تقسیم فلسطین نیز معروف است، تصویب کرد و در سال 1993 میلادی در پیمان اسلو 1 و در سال 1995 در پیمان اسلو 2 با تأیید «یاسر عرفات» و «اسحاق رابین» به وساطت آمریکا در زمان ریاست جمهوری «بیل کلینتون» نیز مورد توافق قرار گرفت.

اکنون هم در جنگ تازه اسرائیل و فلسطین که از مهرماه 1402 شمسی شروع شد، همه رهبران جهان از مسلمان و غیر مسلمان و حتی بسیاری از یهودیان و مسیحیان، راه حل دو کشوری را تنها گزینه برقراری صلح و آرامش می دانند. پس این راه حل، طرحی است که پشتوانه سازمان ملل و همه سیاست مداران جهان را با خود دارد و می تواند به واقعیت تبدیل شود.

ممکن است اشکال شود که اگر دو دولت فلسطینی و اسرائیلی در همسایگی هم تشکیل شود، باز ممکن است بین آن ها جنگ و درگیری شروع شود و به مرزهای یکدیگر تجاوز کنند و نزاع ها خاتمه نیابد. پاسخ این است که: احتمال بروز نزاع، در مورد همه ی کشورهای همسایه وجود دارد. این امری محتمل در کل جهان است. مگر عراق به مرزهای ما تجاوز نکرد؟ مگر روسیه به اوکراین حمله نکرد؟ مگر آلمان درجنگِ جهانی دوم به همسایگانش تعدّی نکرد؟ پس امکان نزاع و تجاوزِ دو همسایه، همیشه بوده و هست. ولی مهم این است که اگر مرزها و هویت ها معلوم باشد، ناظرانِ بین المللی می توانند قضاوت کنند و همگی یک صدا، تجاوزگر را محکوم نمایند.

چگونگی برخورد با یهودیان

اما ممکن است برخی میان یهودیت و صهیونیسم تفاوت بگذارند. با این بهانه که ما به جنگ صهیونیسم رفته ایم و یهودیت را محترم می شماریم، ادلّه ی ما را مستند به قوم یهود تفسیر کنند و اسرائیل را از این مستندات دور نگه دارند. ممکن است بگویند که اکنون همه مبارزانی که در جبهه مقاومت می باشند و با اسرائیل می جنگند، می گویند: ما با یهودیان کاری نداریم، زیرا همه پیروانِ ادیان، از جمله یهودیان، محترم هستند. بلکه ما با صهیونیست ها دشمن هستیم و با آن ها در جنگ و ستیزیم نه با معتقدان به دین یهود. در جواب این ادعا باید گفت: واقعیت این است که در روزگارِ ما نام قوم یهود با نام اسرائیل ممزوج شده است. چون بیشتر یهودیانِ جهان و هسته مرکزی آنان امروزه در اسرائیل متمرکزند؛ به طوری که شناسنامه یهودیان همین اسرائیل است. پس باید شیوه ای در پیش گرفت که امکانِ زندگیِ مسالمت آمیز را برای مسلمانان و یهودیان فراهم آورَد. در آینده که دو دولت مستقل فلسطینی و اسرائیلی تشکیل شود، آنها همسایه دیوار به دیوار خواهند بود و باید در محیطی سالم برابر از نظر سیاسی، با محبت به گفت و گو بنشینند و تعاملی دائمی داشته باشند.

آن چه در این پیام آوردم دیدگاه شخصی این جانب است. امید دارم کسانی که بر این ایده نقدی دارند، بدون جنجال و توهین بلکه با منطق و استدلال با انتقادِ خود بر اصلاح یا غنا و رفع ابهام های این طرح بیفزایند.

حوزه علمیه قم
سید اصغر ناظم زاده قمی
23 دی 1402